آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

نیازی؛ قربانی ستیز با افراطی‌گری

«حنفیت اعتدالی» و «سلفیت افراطی» وارد فاز و فضایی تازه شده و تروریزم داعشی، مکانیزم حذف فیزیکی مهره‌های منتقد منطقی خود را در دستور کار خویش قرار داده است و بنابراین، پیش‌بینی می‌شود این موج، رو به گسترش باشد و طعمه‌های بیشتری را به دام خونین این جریان بیندازد.

۱
مهم‌ترین قربانی انفجار شام سه شنبه( ۱۳ جوزا) در مسجد وزیر اکبرخان در منطقه سبز امنیتی کابل، مولوی داکتر ایاز نیازی بود؛ روحانی منتقد افراط‌گرایی که از الازهر مصر فارغ‌التحصیل شده بود و مشی و مشرب اعتدالی را به مثابه مهم‌ترین ویژگی علمی ـ فکری الازهر با خود به افغانستان آورده بود. افغانستان اما اکنون صحنه تقابل دو طرز فکر ناهمخون و ناهمگون اعتدال‌گرایی اسلامی و افراط‌گرایی سلفی است.
حضور پرهزینه‌وحمایت دو دهه‌ای ساختار سیاسی ـ فرهنگی مبتنی بر کثرت‌گرایی در افغانستان، با کارگزاران دموکرات و تکنوکرات از غرب آمده اما نتوانسته است بر این تقابل غلبه کند و از نضج و نسج و نشر افکار افراطی، نه‌تنها در مراکز سنتی تولید و پرورش نیروهای رادیکال، بلکه به رغم فعالیت‌های سازمان‌یافته و هدفمند فرهنگی ـ رسانه‌ای ـ آموزشی گسترده، گرایش‌های قشری رادیکال و قرائت‌های متصلب دینی، در مقایسه با قبل از فروپاشی حکومت طالبان، افزایش چندبرابر یافته است. به گونه‌ای که اکنون دامنه تبلیغ و جذب نیروی جریان‌های افراطی همانند داعش از میان نسل جوان و تحصیل‌کرده افغانستان، تا مغز و متن مراکز علمی معتبری مثل دانشگاه‌های کابل، پروان و ننگرهار کشیده شده و سه دانشگاه کابل، البیرونی و ننگرهار نقش مهمی در تغذیه فکری نیروهای وابسته به داعش دارند.
گزارش تازه انستیتوت صلح ایالات متحده (United States Institute of Peace) که در مورد یارگیری و فعالیت هسته‌های وابسته به داعش منتشر شده است، بیانگر این حقیقت است که واحدهای شهری داعش، عمدتاً از شهر کابل و اطراف آن تشکیل شده و هسته‌های مخفی آن در پایتخت و اطراف آن، فعال‌اند.
بر پایه تحقیقات انستیتوت صلح ایالات متحده امریکا، تعداد قابل توجهی از کسانی که در مراکز شهری (کابل و مراکز شهری اطراف آن مثل پروان، کاپیسا و پنجشیر) جذب داعش شده‌اند، از خانواده‌هایی هستند که با معیارهای اقتصادی ـ اجتماعی افغانستان «طبقه متوسط» نامیده می‌شوند.
نکته دیگری که در گزارش انستیتوت صلح ایالات متحده، بسیار برجسته و تکان‌دهنده است، آن است که «حوزه اصلی رشد و جلب و جذب داعش در کابل و اطراف آن، حوزه موسوم به «مقاومت» است. این، زنگ خطری جدی برای نیروهای سیاسی‌ است که روابط سازمان‌یافته شان با بدنه جامعه، قطع شده و بیشتر فردمحور شده‌اند و برنامه اجتماعی و فرهنگی واضحی ندارند تا نفوذ فکری شان را در جامعه، حفظ، گسترش و تقویت کنند.»
تا اینجای کار، دست‌‌کم چهار مورد محوری در گزارش انستیتوت صلح امریکا در خصوص فعالیت داعش در افغانستان، بسیار برجسته است که معیارها و فرضیه‌های پیشینی مقامات امنیتی و تحلیلگران سیاسی در مورد داعش را در افغانستان، نقض می‌کند:
الف. داعش در افغانستان، متشکل از نیروی محلی برخاسته از متن و بطن همین جامعه است و از خارج وارد این سرزمین نشده است؛ اگرچه چنین چیزی به معنای انکار ریشه‌های خارجی این جریان، به لحاظ اکمالاتی و آبشخورهای فکری آن نیست.
ب. گرویدگان به داعش، تنها افراد وابسته به طبقه فقیر جامعه نیستند، بلکه آنان به لحاظ اقتصادی متوسط هستند و صرفاً نیاز معیشتی و اقتصادی، مسبب پیوستن آنان به گروه داعش نبوده است.
پ. نیروی داعش در افغانستان، افراد غالباً تحصیلکرده و دانشگاه‌دیده هستند و این نشان می‌دهد که پیوستن آنان به داعش، مبتنی بر انتخاب آگاهانه ایدئولوژیک بوده و این، داعش را در کشور ما در مقایسه با دیگر جریان‌های تروریستی، بسیار خطرناک می‌نماید.
ت. و در نهایت، نیروهای داعش در افغانستان، از نظر وابستگی تباری، بسیار متکثر و متنوع هستند و با گروهی مثل طالبان که به لحاظ نژادی ـ تباری، غالباً یکدست است، تفاوت ماهوی بسیار دارد.
۲
ترور داکتر محمدایاز نیازی، خطیب مسجد وزیر اکبرخان و روحانی سرشناس و پرنفوذ اعتدال‌گرا و اخوت‌اندیشی که برای تقریب مذاهب اسلامی مبارزه می‌کرد و در سخنرانی‌ها و کرسی تدریس خود در دانشکده شرعیات دانشگاه کابل، منتقد جدی سلفیت و افراطی‌گری در افغانستان و دنیای اسلام بود، موجی از نفرت و انزجار همگانی را به سمت جریان‌های تروریستی بی‌نام‌ونشان گسیل کرد؛ اگرچه امرالله صالح، معاون اول ریاست جمهوری، در همان آغاز، انگشت اتهامش را به طرف طالبان نشانه گرفت و این گروه را عامل ترور روحانی محبوب و محترم و معتدل افغانستان اعلام کرد. طالبان اما این رخداد را رد و محکوم کرد و از سنگینی بار این اتهام بر دوش خود کاست. اکنون اما داعش با انتشار پستی در سایت خود، رسماً مسؤولیت ترور داکتر ایاز نیازی را بر دوش گرفته است.
مسئولیت‌پذیری داعش در قبال این جنایت، مبین این واقعیت است که:

اولاً تقابل دو جریان فکری ـ ایدئولوژیک اعتدال و افراط و در این مورد خاص، «حنفیت اعتدالی» و «سلفیت افراطی» وارد فاز و فضایی تازه شده و تروریزم داعشی، مکانیزم حذف فیزیکی مهره‌های منتقد منطقی خود را در دستور کار خویش قرار داده است و بنابراین، پیش‌بینی می‌شود این موج، رو به گسترش باشد و طعمه‌های بیشتری را به دام خونین این جریان بیندازد.
ثانیاً داعش در کنار کشتار مردم عادی به ویژه در مناطق عمدتاً شیعه‌نشین کابل، چهره‌های منتقد اندیشه‌های رادیکالیستی و ایدئولوژیک خود را نیز برنمی‌تابد و آنان را به عنوان موانع اصلی ترویج و توسعه فکر افراطی خود در میان نسل جوان و تحصیلکرده، از سر راه خویش برمی‌دارد.
ثالثاً راهکارهایی که داعش برای تثبیت خود و باورهای تندروانه خویش در افغانستان دنبال می‌کند، بسیار متفاوت از رویکرد غالباً جنگی و تهاجمی این گروه در عراق و سوریه است و این، زنگ خطر را برای گسترش حوزه نفوذ این گروه در افغانستان، بسیار بلندتر از عراق و سوریه به صدا درمی‌آورد.
و رابعاً هزینه‌ها و سرمایه‌گذاری‌های هنگفت انجام‌شده در نزدیک به دو دهه گذشته برای مقابله با تفکر افراطی و فعالیت‌های فرهنگی ـ مدنی ـ آموزشی صورت‌گرفته برای پیش‌گیری از پیوستن نسل جوان به جریان‌های تروریستی، نیازمند بازخوانی و بازاندیشی عمیق راهبردی است؛ چیزی که کار دولت را به ویژه برای مهار موج تروریزم داعشی، در دو حوزه سخت‌افزاری و نرم‌افزاری، بسیار دشوار می‌کند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا