آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

شلیک به تمام آدرس‌ها؛ ناپختگی یک سیاست‌مدار پیر

حکمتیار در اظهاراتش نه تنها علیه حکومت و نظام موجوده کشور تاخت، بلکه در برابر یک بخش از تاریخ درخشان کشور که بدون شک و شبهه‌ای، مقاومت ملی این سرزمین در برابر هجوم و یورش و استیلای تروریزم بین‌المللی بود، نیز تاخته و نشان داد که چقدر پیرانه‌سر، خام و ناپخته است.

راحل موسوی- خبرگزاری دید
بی‌کم‌وکاست، حکمتیار در سخنانی که به مناسبت خروج نیروهای ارتش سرخ از کشور (۲۶ دلو) بر زبان راند، اعلان جنگ علیه دولت بود. او پیش از این نیز در موضع دفاع از طالبان ایستاده بود و از این گروه حمایت کرده بود، اما دیروز هم در حمایت از طالبان و هم در دشمنی با نظام سیاسی کشور، سنگ تمام گذاشت.
وقتی او می‌گوید: «ارگ‌نشینان با گوش‌های باز بشنوند که شاهد تظاهرات پرشکوهی که ارگ را خواهد لرزاند، خواهند بود و اگر عقل شان به سر شان نیاید، مطمئن باشند که با حرکت‌های بعدی که این تظاهرات سرآغاز آن خواهد بود، بساط شان جمع خواهد شد» چیزی غیر از اعلان جنگ با دولت و همدستی با طالبان برای براندازی نظام سیاسی افغانستان نیست.
شاید حق با حکمتیار باشد؛ کسی که هیچ کنش مثبت در کارنامه سیاسی خود ندارد و همواره به نجات‌دهندگان و نوازندگان و برکشندگان خود از پشت خنجر زده است، چگونه می‌تواند ذات خود را تغییر دهد و به دولتی که او را از کوه‌ها و بیابان‌ها و آوارگی سیاسی نجات داده و مهم و مهتر و کابل‌نشین‌ و ویژه‌خوار پرامتیاز و استثنایی بیت‌المالش ساخته و بر کارنامه سیاه بی‌حسابش چشم بسته و نصف دارالامان را به اقامتگاه شاهانه‌اش اختصاص داده و نیروهای امنیتی‌اش را پاسبان و نگاهبانش گماشته و میلیون‌ها افغانی پول بی‌زبان مردم فقیر و گرسنه افغانستان را به جیبش سرازیر می‌کند، نمی‌تواند دهان باز نکند و شاکر و سپاسگزار این‌همه احسان و اعزاز باشد.
بدون شک، افغانستان در بدترین شرایط شکننده سیاسی قرار دارد؛ شرایطی که صحنه امتحان و ابتلاء میزان وفاداری رهبران و راه‌یافتگان به دالان قدرت و موقعیت رهبری، نسبت به مردم و دستاوردهای آنان در بیست سال گذشته است. شاخص آزمایش آنان نیز مشخص است: کسانی که از جمهوریت دفاع می‌کنند، حامیان مردم هستند و کسانی که بر طبل تضعیف نظام می‌کوبند و جاده ‌صاف‌کن دشمن برای تسلط بر منابع قدرت و ثروت افغانستان هستند و در ضدیت با نظام و دشمنی با جمهوریت، برنامه‌ریزی و عمل می‌کنند، دشمنان مردم هستند.
در این میان،حکمتیار نمی‌تواند دوست مردم و خواستار آزادی و پیشرفت و رفاه و راحت آنان باشد. او دست‌پرورده جنگ و تفنگ است و جز به کشتن مردم و ویرانی و خاکسترنشینی افغانستان نمی‌تواند فکر کند.
حکمتیار آغازگر و شریک صددرصدی جنایاتی است که در جنگ‌های خونین دهه هفتاد در کابل روی داد و پس از آن یا در همدستی با طالبان و یا به صورت مستقل، در کار ترور و انفجار و انتحار و کشتار مردم افغانستان و تخریب زیرساخت‌ها و جنگ با دولت مشروع و منتخب کشور بوده است، اما این اشرف غنی بود که برای کاهش خشونت و خون‌ریزی توسعه دامنه امنیت، حاضر شد با او توافقنامه صلح امضا کند تا او را که مالامال از عقده حقارت و حسرت بزرگی و برازندگی بود و هست، از کوه‌ها و بیابان‌ها به کابل بازگرداند و بستر اهلی شدن مدنی وی را فراهم سازد.
در این مدت، حکمتیار به صورت کاملاً استثنایی، بر سر سفره ویژه‌خواری بیت‌المال نشسته و از بزرگترین امتیازات بی‌سابقه مالی و سیاسی دولت افغانستان برخوردار شده و همزمان، با بهره‌گیری از فضای باز سیاسی ـ رسانه‌ای و به مدد و منت قانون اساسی کشور که آزادی بیان را به شهروندان افغانستان هدیه کرده است، صدای رسای طالبان و دشمنان برانداز و تروریست نظام سیاسی افغانستان شده است.
حکمتیار، افزون بر نقاط اشتراک بسیار، یک وجه مشترک دیگر نیز با طالبان دارد و آن «باخت در میدان سیاست» است. دو روز پیش حمدالله محب، مشاور امنیت ملی در مورد طالبان گفت که این گروه در میدان سیاست بازنده است، اما امروز و به دنبال رجزخوانی‌های گلبدین حکمتیار، به عنوان یک رهبر منزوی خیالاتی، باید گفت که این‌همه عریان‌گویی و عربده‌کشی غوغاسالارانه نیز ناشی از باخت و شکست مفتضحانه او در میدان سیاست است.
حکمتیار در حالی از برگزاری تظاهرات پرشکوهی که به زعم باطل خودش ارگ را می‌لرزاند و نظام را برمی‌اندازد، حرف می‌زند که در انتخابات پارلمانی، نتوانست همان‌هایی را که قرار است برای برانداختن نظام و فتح ارگ ریاست جمهوری بسیج کند، برای رأی دادن به حبیب الرحمان خان حکمتیار، نور چشمی خود به میدان انتخابات بیاورد و با فرستادن حبیب الرحمان به مجلس، زور نداشته سیاسی خود را به رخ ارگ و مردم افغانستان بکشد!
یکی از مهم‌ترین مطالبات حکمتیار از حکومت، آزادی سه هزار زندانی این حزب است. پرسشی که در این خصوص مطرح می‌شود این است که آن سه هزار نفر چرا زندانی شده‌اند؟ آیا آنها هم از قبیل و قماش طالبان هستند و از صحنه جنگ علیه نظام به اسارت درآمده‌اند؟ یا مشغول ماین‌گذاری و انفجار دادن پل و پلچک و تخریب راه‌ها و زیرساخت‌های افغانستان بوده‌اند که بازداشت شده و از زندان سردرآورده‌اند؟
اگر جرم آنان هراس‌افکنی و دهشت‌آفرینی است، معنایش این است که آنان دشمنان ملت و دولت افغانستان هستند و با حمایت و هدایت رهبری خود، به ددمنشی و دودمان‌براندازی روی آورده‌اند و باید متناسب با جرم و جنایت خود مجازات شوند، اما اگر آنان جرایم شخصی دارند و جدا از سازوکار حزبی خود دست به اقدامات ضد قانونی زده‌اند، چه ربطی به آقای حکمتیار دارد که خواستار رهایی شان از زندان‌های حکومت است؟ آیا غیر از این است که حکمتیار نیز به تبعیت از هم‌فکران خود در گروه طالبان، در پی مسلح کردن افراد از دست‌داده خود است و عزم را جزم کرده که با آزادی و سپس تسلیح و تجهیز آنان، با دولت مستقر و مشروع افغانستان بجنگد؟
از بعد دیگر، حکمتیار در اظهاراتش نه تنها علیه حکومت و نظام موجوده کشور تاخت، بلکه در برابر یک بخش از تاریخ درخشان کشور که بدون شک و شبهه‌ای، مقاومت ملی این سرزمین در برابر هجوم و یورش و استیلای تروریزم بین‌المللی بود، نیز تاخته و نشان داد که چقدر پیرانه‌سر، خام و ناپخته است.
بر هیچ کس پوشیده نیست که فصل مقاومت مردم افغانستان، یکی از روایت‌های درخشان تاریخ معاصر کشور در کنار روایت جهاد است؛ زیرا حوزه مقاومت توانست با اندک ترین امکانات اما با شم سیاسی قدرتمند، خطر تروریزم را درک کرده و علیه آن مبارزه نماید، بنا بر این، تاختن حکمتیار علیه این حوزه و روایت، در واقع همپیمانی با تروریزم و دهشت‌افکنی بوده و در چارچوبی دیگر تعریف نمی‌شود.
حقیقت این است که آقای حکمتیار آنقدر درمانده و مستأصل شده که به هر خس و خاشاکی چنگ می‌اندازد تا خود را از انزوا و انفعال سیاسی بیرون بکشد و به یک کنش‌گر سیاسی مورد توجه تبدیل کند، اما مشکل او اینجا است که از چنین ظرفیت فکری ـ سیاسی و بُرد و بُرش و نقش و نفوذ اجتماعی برخوردار نیست.
مشکل آقای حکمتیار دیده نشدن است. او در هیچ جایگاه ممتاز یا نیمه‌ممتازی که جنون قدرت‌طلبی و عطش ریاست‌خواهی‌اش را اشباع و ارضا کند، دیده نمی‌شود و این دیده نشدن، درد بی‌درمان سلطه‌طلبی او را هزاران برابر افزایش داده است. او آنچنان از چشم‌ها افتاده است که حتی در هیئت مذاکره‌کننده صلح هم جایگاهی ندارد و از کاروان قطر هم عقب مانده است. بنابراین، جز آن که از شدت غیظ و غضب و خشم و عصبانیت، سر خود را به دیوار بکوبد و علیه دولتی که او را بارها ممنون خود کرده است، شاخ و شانه بکشد، فعلیت دیگری ندارد.
در شرایطی که دولت‌های دشمن با سازمان‌های عریض و طویل استخباراتی خود از بیرون و نیروهای نیابتی مزدور جنگی و سیاسی قدرت‌پرست وابسته به آنان از درون، دست در کار تخریب و تضعیف نظام جمهوری در افغانستان هستند، بایسته‌ترین اقدام، برخورد قانونی و قاطعانه دولت با آنان است. دولت باید مهره‌های سوخته‌ای مثل حکمتیار را به جرم دشمنی با مردم افغانستان و زیر پای گذاشتن منافع ملی کشور، مورد پیگرد قرار دهد تا درس عبرتی شود برای کسانی که خیال می‌کنند می‌توانند منافع و امنیت ملی افغانستان را در مقابل ثمن بخس به دشمنان آن بفروشند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا