آخرین اخبارتحلیلجهانسیاست

پوتین چه طور پوتین شد؟

جای تردید نیست که ولادیمیر پوتین موفق خواهد شد برای چهارمین بار در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود. سئوال مهم این است که پس از پایان دوره ریاست جمهوری‌اش در سال ۲۰۲۴ چه اتفاقی خواهد افتاد. در آن تاریخ پوتین تازه ۷۰ سالگی را پشت سر گذاشته و بعید به نظر می‌رسد به دنبال یک بازنشستگی آرام باشد.


«بدون پوتین، روسیه وجود نخواهد داشت» این عقیده معاون رییس دفتر کرملین است و میلیون‌ها نفر از مردم روسیه هم که در انتخابات ریاست جمهوری این کشور در ۱۸ مارچ(پس فردا یکشنبه) به نفع ولادیمیر پوتین رأی خواهند داد، همین عقیده را دارند. در صورت پیروزی در انتخابات، این چهارمین باری خواهد بود که او رییس ‌جمهوری روسیه می‌شود.
ولادیمیر پوتین روس‌ها را متقاعد کرده که نمی‌شود او را کنار گذاشت و کسی را جانشینش کرد.
آقای پوتین ابتدا در سال ۱۹۹۹ نخست وزیر روسیه شد. پس از آن از سال۲۰۰۰ تا ۲۰۰۸ در پست رییس جمهور روسیه خدمت کرد. در فاصله سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ که مجدداً پست نخست‌وزیری راعهده‌دار شده بود، قانون اساسی را ترمیم کرد و دوره ریاست جمهوری را از ۴ سال به ۶ سال افزایش داد. از سال ۲۰۱۲ تا کنون، او مجددا پست ریاست جمهوری را عهده‌دار بوده. هیچ رهبر دیگری در یک چنین مدت طولانی بر روسیه حکومت نکرده نه حتی ژوزف استالین.
اکنون به نظر می‌رسد آقای پوتین برای چهارمین بار در انتخابات ریاست جمهوری پیروز خواهد شد و تا سال ۲۰۲۴ بر روسیه حکومت خواهد کرد.
سال‌های پایانی جنگ سرد زمانی بود که شخصیت آقای ولادیمیر پوتین شکل می‌گرفت.
در زمان انقلاب ۱۹۸۹ او یک مامور رده پایین ک‌گ‌ب «کی جی بی»(کمیته امنیت داخلی شوروی سابق) بود که در درسدن در آلمان شرقی کمونیست خدمت می‌کرد.
انقلاب ۱۹۸۹ که ولادیمیر پوتین را غافلگیر کرده بود دو اثر همیشگی رویش گذاشت:
۱ – ترس از شورش‌های مردمی پس از مشاهده تظاهرات جمعی که به فرو ریختن دیوار برلین و پرده آهنین منجر شد.
۲ – انزجار از خلأ قدرت در مسکو به دنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی.
شخص پوتین شرح داده که چگونه وقتی در دسامبر ۱۹۸۹، مرکز ک‌ گ ب در درسدن(شهری در آلمان شرق)، توسط گروهی اوباش محاصره شده بود، درخواست کمک کرده بود.
او به واحد تانک ارتش سرخ تلفن کرده و خواسته بود از او محافظت شود، در آن موقع میخائیل گورباچف رئیس جمهور روسیه بود. به گفته آقای پوتین تقاضای کمک او با سکوت کرملین مواجه شده بود.
به همین جهت او شخصاً از جانب کرملین تصمیم گرفت و شروع به از بین بردن گزارش‌هایی کرد که موجب گرفتاری می‌شد.
ولادیمیر پوتین در کتابی به نام «اولین شخص» که مجموعه‌ای از مصاحبه‌های او است، می‌نویسد:« من خودم مقدار زیادی از مدارک را سوزاندم. مدارکی که سوزاندیم آنقدر زیاد بود که کوره ترکید.»

از فردی گمنام تا شخصیتی کلیدی در دومین شهر بزرگ روسیه:
پس از بازگشت پوتین به زادگاهش لنینگراد ( که اندکی بعد نام قدیمی‌اش سن پترزبورگ، را باز یافت) در ظرف مدت بسیار کوتاهی او شخص مورد اعتماد شهردار جدید شد.
به گفته کسانی که از گذشته آقای پوتین مطلع هستند هنگامی که او به آناتولی سوبچک، استاد قدیمی دانشکده‌اش برخورد کرد هنوز از ک گ ب، حقوق می‌گرفت.
معلوم نیست به چه دلیل شهردار لنینگراد که یک اصلاح طلب سیاسی بود و به اتفاق میخاییل گورباچف و بوریس یلتسین به فروپاشی شوروی کمک کرده بود، در میان کارمندان خود به یک مامور ک گ ب هم احتیاج داشت.
تجربیات آقای پوتین در روسیه جدید مفید واقع شده بود. او دوستی‌های قدیم را نگاه داشته و در عین حال تماس‌های تازه‌ای برقرار کرده و یاد گرفته بود چطور با مقررات تازه بازی کند. طولی نکشید که او معاون آقای سوبچک شد. پیشرفت کاری آقای پوتین ادامه داشت و حتی کنار گذاشته شدن آقای سوبچک مانع پیشرفت او نشد.
نه تنها برکناری سوبچک به ضرر پوتین تمام نشد، بلکه او به مسکو رفت و پس از کار در اف اس بی (سرویس امنیت فدرال روسیه) که جانشین ک گ ب شده بود، پیشرفت کرد و سر از کاخ کرملین درآورد.
در آن‌موقع بوریس یلتسین به عنوان رئیس جمهور جدید فدراسیون روسیه خدمت می‌کرد و به دلیل ائتلاف با الیگارش‌ها که در دوره انتقالی ثروت و نفوذ زیادی به دست آورده بودند توانست دست حزب کمونیست را کوتاه کند.
اکنون که برگزاری انتخابات دوباره به روسیه بازگشته بود، بوریس برزوفسکی که قدرت زیادی داشت به صورت یک طرفدار مهم بوریس یلتسین و با نفوذ بالا در افکار عمومی درآمده بود.
بوریس برزوفسکی با پوتین که نشان داده بود یک عامل موثر و با استعداد برای برقراری تماس‌های ثمربخش است، رابطه نزدیکی پیدا کرد.
پوتین، این سیاستمدار تازه کار به سرعت راه ترقی را پیمود: در سال ۱۹۹۷ بوریس یلتسین او را معاون اداره ریاست جمهوری کرده و در سال ۱۹۹۹ او را به سمت نخست‌وزیر روسیه منصوب می‌کند.

ریاست‌جمهوری غیرمنتظره:
ولادیمیر پوتین که از حمایت بوریس برزوفسکی و الیگارش‌های مهم برخوردار بود به سهولت جای یلتسین را با سمت کفیل ریاست جمهوری گرفت و در مارچ ۲۰۰۰ با برگزاری انتخابات رسمی، به طور قانونی رییس جمهور روسیه شد.
الیگارش‌ها و اصلاح طلبان از رییس جمهور جدیدشان راضی بودند: شخصی که از گمنامی بیرون آورده شده بود و به سهولت نفوذپذیر بود. به نظر می‌رسید که آن‌ها می‌توانند روسیه جدید را همچنان قبضه کنند.

کنترول رسانه‌ها:
ظرف سه ماه پس از زمامداری، ولادیمیر پوتین کنترول رسانه‌ها را در دست گرفت. این تصمیم مهمی بود که نتیجه‌اش حمله غافلگیرانه به الیگارش‌ها و حامیان قدیمی کرملین بود. این اقدام همچنین بیانگر شیوه حکومت آقای پوتین در آینده بود.
برای رییس جمهور روسیه کنترول رسانه‌ها منفعت دو جانبه داشت: دور کردن منتقدان قدرتمند از جایگاه بانفوذشان و کنترول گزارشات اخبار مربوط به جنگ چچن، حملات تروریستی مسکو، بیشتر نشان دادن میزان محبوبیت رییس جمهور، بزرگ نمایی روسیه جدید و رهبرش و همچنین تعیین مشخصات دشمنان جدید دولت.
ساکنان ایالات روسیه تنها می‌توانستند برنامه‌هایی را که پوتین می‌خواهد، تماشا کننند: در حال حاضر سه هزار کانال تلویزیونی در روسیه است که بیشتر آن‌ها از پخش اخبار به طور کلی صرف‌نظر می‌کنند و اگر قرار باشد یک خبر سیاسی پخش شود دولت کاملاً آن را کنترول می‌کند.
آقای پوتین از نزدیک دیده بود که غول‌های بازرگانی چه نفوذی بر بوریس یلتسین، رییس جمهور سابق داشتند. به همین جهت تصمیم گرفت قبل از این که آن‌ها او را کنترول کنند، او آن‌ها را کنترول کند.
الیگارش‌ها بدون هیچ‌گونه مراسمی برکنار شدند؛ از جمله برزوفسکی در سال ۲۰۰۰و میخائیل خودورکوفسکی در سال ۲۰۰۳
شرکت‌های بزرگ و تشکیلات بازرگانی متشکل از چند کمپنی، به تدریج به دست متحدان قابل اعتماد پوتین که بر حسب اوضاع تغییر موضع داده بودند، افتاد.
پیام به استان‌ها: «با من در نیفتید»
در ادامه همین سیاست، ولادیمیر پوتین با انتصاب سیاستمداران معتمدش به عنوان فرماندار، به تدریج کنترول ۸۳ منطقه روسیه را در دست گرفت. در سال ۲۰۰۴ پوتین انتخابات محلی برای تعیین فرماندار را حذف کرد. در عوض او فهرستی از سه کاندیدا تهیه کرد و انتخاب فرماندار بعدی را به عهده قانون‌گذاران محل گذاشت.
منتقدان، پوتین را به «تعطیل کردن دموکراسی» متهم می‌کنند ولی این استراتژی کارگر واقع شده بود.
یکی از این موارد، انتصاب موفقیت آمیز رمضان قدیروف، به سمت رییس جمهوری چچن در مارچ ۲۰۰۷ است.
در پی موجی از تظاهرات طرفداران دموکراسی در سال ۲۰۱۲ برای مدت کوتاهی نظام انتخابات محلی بازگشت، ولی تا اپریل ۲۰۱۳ آقای پوتین با یک قانون جدید محدود کننده، سیستم کنترول مستقیم را ابقا کرد.
به دنبال «انقلاب‌های رنگین» در کشورهای همسایه روسیه و به دنبال آن بهار عربی، پوتین متوجه شد که افکار عمومی خواستار تغییر است.
در فاصله سال‌های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ در مسکو و سایر شهرهای روسیه در تقاضا برای انتخابات سالم و اصلاحات دموکراتیک، یک رشته تظاهرات گسترده برگزار شد. از دهه ۱۹۹۰ این بزرگترین تظاهرات اعتراضی در روسیه بود.
به دنبال «انقلاب‌های رنگین» در کشورهای همسایه روسیه و به دنبال آن بهار عربی، پوتین متوجه شد که افکار عمومی خواستار تغییر است. او سرنگون شدن رهبران خودکامه در سایر نقاط را، که یاد آور خاطرات بد سال ۱۹۸۹ بود، بانگرانی مشاهده کرد. از نظر پوتین این جنبش‌های مردمی وسیله‌ای برای دولت‌های غربی بود که به کشورهایی که در حقیقت حیاط خلوت روسیه بودند، رخنه کنند.
علاوه بر این، دوران بعد از انقلاب موجب هرج و مرج و ایجاد زمینه مساعدی برای رشد اسلامگرایی در شمال قفقاز شده بود. پوتین اجازه چنین کاری را نمی‌داد و لازم بود شیوه حکمرانی‌اش را تغییر دهد.
پوتین برای مدت کوتاهی به تجربه‌های لیبرال دست زد: خواستار تمرکززدایی شد و گفت مناطق روسیه باید کنترول بیشتری بر اقتصادشان داشته باشند. در آن دوره در هر سخنرانی او کلمه کلیدی «اصلاحات» گنجانده شده بود. ولی عمر این دوره کوتاه بود و به محض رفع خطر، این استراتژی کنار گذاشته شد.

«روسیه من، روسیه شماست»
پوتین تا کنون از نظر کاردانی و اداره کشور، مدیر خوبی بوده و ‌از نظر ایدئولوژی برای برنامه‌هایش چارچوب خاصی داشته باشد. او می‌خواهد با تلفیق ناسیونالیسم و قدرت نظامی، تصویر یک روسیه کبیر را به دست دهد.
بهترین جا برای شروع این نقشه، این بود که تاریخ جنگ جهانی دوم را با تعصب و جهت‌گیری تعریف کنند. نگرانی‌های بعدی پوتینیزم، مربوط به زمان حال است: ایجاد یک هویت منسجم، یک روسیه سرسخت و با قدرت، با رهبری که به همان اندازه سرسخت و قوی است و تمام روس‌ها را متحد کرده و در برابر فشارهای بین‌المللی سر خم نخواهد کرد.
این روسیه قدرتمند که در مقابل قوی‌تر از خودش می‌ایستد، با همدردی با جنبش‌ها و رهبران دست راستی مانند مارین لو پن در فرانسه و یا دونالد ترامپ، دولت‌های غربی را با خود دشمن می‌کند.
در داخل روسیه، رسانه‌های تحت کنترول کرملین، نقش مهمی پیدا می‌کنند و این پیام را می‌رسانند که غرب دروغ می‌گوید و می‌خواهد پیمان ناتو را تا همسایگی روسیه گسترش دهد، این که روسیه از متحدانش حمایت می‌کند و کسی نمی‌تواند به روسیه بگوید چه کار کند.
پوتین خودش را شخصی جلوه می‌دهد که مرد سرسختی است، یک نظامی تندرو است که با زبان متداول در پادگان‌های ارتشی صحبت می‌کند. آقای پوتین انتقاد از جریان اصلی را تحمل نمی‌کند: اقدام علیه دولت یعنی اقدام علیه سرزمین پدری و کسانی که عمداً ملت را تضعیف می‌کنند نباید انتظار برخورد انعطاف پذیر داشته باشند.

کریمه، آماده برای اشغال:
خلأ قدرت در اوکراین پس از انقلاب، یک فرصت عملی برای پوتین بود.
اشغال شبه جزیره کریمه در فوریه ۲۰۱۴، تا کنون بزرگ‌ترین پیروزی پوتین و موجب سرافکندگی غرب بوده است. روسیه قدرت خود را نشان داده و در حالی که جهان عاجزانه فقط یک نظاره‌گر بوده بخشی از یک کشور همسایه را تصرف کرده. روسیه را نمی‌توان متوقف کرد.
پوتین می‌داند که ممکن است روسیه به تنهایی نتواند جایگاه خود را در جهان تعیین کند، ولی همچنین به این نکته واقف است که این کشور برای این که راه خودش را بپیماید، لزومی ندارد مانند دوره جنگ سرد یک ابرقدرت واقعی باشد. از این به بعد پوتین نحوه روابط روسیه با قدرت‌های غربی را تعیین خواهد کرد.
اشغال کریمه به طور ناگهانی اتفاق نیفتاد. پوتین گسترش سیاسی روسیه را در کشورهای مستقلی که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تاسیس شده بودند و روسیه هنوز آن‌ها را منطقه طبیعی نفوذش می‌دانست، محک زده بود و در مناقشه گرجستان (۲۰۰۸) پیروزی‌هایی به دست آورده بود.

بهره‌برداری از سوریه: نقطه ضعف غرب:
پوتین می‌داند که موقعی که به امور خارجی می‌رسد، غرب فاقد انسجام و یک سیاست واحد است. او
همچنین می‌داند چطور از این ضعف غرب به نفع خود استفاده کند.
مداخله روسیه در سوریه، یعنی حمایت از نیروهای بشار اسد، مانع پیشروی غرب شده و ابتکار عمل در مناقشه به دست روسیه افتاده است.
دخالت پوتین در منطقه برای او دارای چند امتیاز است: تضمین می‌کند که هیچ‌کس نمی‌تواند کنترول کامل این منطقه حیاتی برای ثبات در خاورمیانه را داشته باشد؛ به آقای پوتین این شانس را می‌دهد که تاکتیک‌های تسلیحاتی و نظامی جدیدی را آزمایش کند؛ و مهم‌تر این که یک پیام قوی برای سایر متحدانش- علاوه بر اسد- می‌فرستد مبنی بر این که روسیه هیچ‌وقت دوستان قدیمی خود را تنها نمی‌گذارد.

توجیه سرکوبی‌ها:
ولادیمیر پوتین ثابت کرده که برای میلیون‌ها شهروند روسیه او تنها نهاد باثباتی بوده که این کشور تا کنون داشته. استراتژی او در مورد مداخله در خارج از کشور و سرکوبی ناراضیان داخلی، به انسجام این اظهارات که غرب دشمن روسیه است و شخص او تنها کسی است که می‌تواند از منافع روسیه دفاع کند، کمک کرده.
پوتین یک رهبر ملی است که مواظب روس‌هاست و بدون هیچ‌گونه تردیدی علیه «دشمن» هر جا که باشد اقدام می‌کند.
برخی مواقع لازمه این کار اجرای قوانین میهن پرستانه است مانند ممنوعیت واردات غذا و محصولات کشاورزی از کشورهایی که روسیه را تحریم کرده‌اند. (اوت ۲۰۱۴) و در مواقعی لازمه‌اش دخالت در کشورهای همسایه است.
در بیشتر موارد این سیاست به معنی سرکوب‌های داخلی و اجازه برخورداری از تنها بخش محدودی از دموکراسی است. در داخل چارچوب کنونی، بیشتر مردم روسیه این محدودیت‌ها را نه یک مشکل بلکه ضروری می‌دانند.
و این بهایی است که روسیه باید برای ثبات و مهم بودن خودش بپردازد. دموکراسی محدود، یک ضعف ناچیز است ولی جایگزین آن چیزی است که حتی ارزش فکر کردن ندارد.

یک تزار جدید برای روسیه؟
ولادیمیر پوتین در دوره زمامداری‌اش موفق شده ایده قدیمی « تحصیل‌دار سرزمین‌های روسیه » را احیا کند، یک مفهوم فئودال که سیاست توسعه طلبی روسیه را توجیه می‌کند.
جای تردید نیست که ولادیمیر پوتین موفق خواهد شد برای چهارمین بار در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شود. سئوال مهم این است که پس از پایان دوره ریاست جمهوری‌اش در سال ۲۰۲۴ چه اتفاقی خواهد افتاد. در آن تاریخ پوتین تازه ۷۰ سالگی را پشت سر گذاشته و بعید به نظر می‌رسد به دنبال یک بازنشستگی آرام باشد.
ولادیمیر پوتین در دوره زمامداری‌اش موفق شده ایده قدیمی «تحصیل‌دار سرزمین‌های روسیه» را احیا کند، یک مفهوم فئودال که سیاست توسعه طلبی روسیه را توجیه می‌کند. از این نظر، آسان است ببینیم به چه دلیل کریمه و سرزمین‌های نزدیک به خاک این کشور تا این حد برای پوتین اهمیت دارد.
بعضی از کارشناسان امور روسیه مانند آرکادی اُستروسکی، فکر می‌کنند که ممکن است این روند به خلق یک تزار مدرن امروزی منتهی شود: یک رهبر منحصر به فرد روسیه که فراتر از سیاست‌های حزبی است. در حقیقت از این لحاظ آقای پوتین هم اکنون هم به عنوان یک کاندیدای مستقل کار می‌کند.
هیچ‌کس هنوز نمی‌داند نقشه او برای بعد از سال ۲۰۲۴ چیست، یا این که تا چه مدتی او می‌تواند قدرت را همچنان قبضه کند.
جوانان روسیه صرفا تبلیغات آقای پوتین را نمی‌پذیرند اکثر جوانان ۱۵ تا ۲۵ ساله این کشور بیشتر اطلاعات خود را از طریق رسانه‌های اجتماعی که نسبتا فیلتر نمی‌شوند می‌گیرند و در نتیجه واکنش‌های آنان را در حال حاضر مشکل بتوان پیش‌بینی کرد.
هیچ‌کس نمی‌تواند آینده را پیش‌بینی کند، ولی ولادیمیر پوتین می‌تواند نقشه خودش را داشته باشد.
منبع : بی بی سی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا