آخرین اخبارافغانستانتحلیلسیاست

«یک کلید خزانه پیش تو! یک کلید خزانه پیش من!»

آیا سزا است که در کشوری مانند افغانستان، یک زن و شوهر، بر فراز قانون و اخلاق و مروت بنشینند و با شعار: «یک کلید خزانه پیش تو! یک کلید خزانه پیش من»؛ با عرض و مال و جان و حق و حیثیت مردم چنین کنند؟ آیا به‌ راستی وجدان در ارگ ریاست جمهوری مرده است.

ناهنجاری‌های عریان و تمام‌عیاری که از طرف شخص رییس ‌جمهور تجویز و تطبیق می‌گردد، اکنون نظم و کار آیی دولت را به‌ صورت تام و تمام مختل ساخته است. همه‌چیز، آشفته و نابسامان است. نهادها و دستگاه‌هایی که باید به «داد» مردم می‌رسیدند، اکنون به ‌صورت سیستماتیک بیداد تولید می‌کنند. «سهمیه‌بندی کانکور» بارزترین نمونه آن است. اکنون همه‌ چیز در معرض یغما و تهاجم بی‌سابقه است. جان مردم در امان نیست. عِرض مردم در امان نیست. مال مردم در امان نیست و حقوق سیاسی و مدنی مردم، باگذشت هرروز به‌ صورت بی‌شرمانه‌تری زیر پا می‌شود. شکاف و بی‌اعتمادی میان نخبگان سیاسی در اوج است. تصمیم‌های سرنوشت‌ساز، اکنون به دست یک نفر و در بعضی موارد به دست دو نفر رقم می‌خورد؛ «آقای اول و بانوی اول».
معاون سخنگوی رییس ‌جمهور که در کش‌وقوس‌های سیاسی همواره فراتر از وظیفه کار می‌کند، گاهی از سر طعنه، احزاب را خانوادگی می‌خواند. این در حالی است که احزاب در نظام‌های دمکراتیک، وسیله‌ای برای رقابت در بازار سیاست است. اگر احیاناً کسی و یا کسانی در آشفته‌بازار سیاست حزب خود را خانوادگی بسازد، لاجرم زیان آن را خودشان تحمل خواهند کرد. به دلیل این که مردم، از آن حزب رو بر خواهند تافت و درنتیجه در رقابت‌های سیاسی بازنده میدان خواهند شد. کل نتیجه خانوادگی کردن احزاب همین است. سخنگویان دولت اما می‌توانند توضیح بدهند که نتیجه خانوادگی کردن دولت چیست؟
احزاب به ‌موجب قانون حق‌دارند که فعالیت سیاسی کنند؛ اما وظیفه ندارند. روشن است که اگر از حق خویش، برابر قانون استفاده هوشیارانه و مؤثر کردند و از دایره خانواده بیرون بردند، میوه آن را نیز می‌چینند؛ اما درصورتی‌که چنین نکنند؛ آب بر آسیاب رقیبان می‌اندازند. دولت اما چنین نیست. ماهیت کار و مسئولیت دولت با احزاب فرق می‌کند. دولت به نمایندگی از یک ملت، وظیفه‌مند است تا به ‌صورت عادلانه، قانونی و فراگیر برای مردم کار کند. از این ‌جهت اگر دولت خانوادگی شد، فاجعه خلق می‌شود. مردم افغانستان اکنون با دولت خانوادگی مواجه است. آقای اول و بانوی اول، هردو بیت‌المال را ملک طلق شان می‌دانند و هردو به شکستن قانون شغل مدام دارند؛ هرچند که در بعضی موارد آقای اول، یک‌تنه به تعدی بر حقوق اساسی مردم دست می‌یازد. مانند سهمیه‌بندی کانکور و ایستادن در برابر حق مشارکت در ادارات دولتی.
گفته می‌شود در تازه‌ترین مورد، آقای اول به بهانه جرگه مشورتی؛ چیزی در حدود ده میلیون دالر از خزانه دولت برداشت کرده است، تا امور کمپاین را به سامان کند. چندی پیش، بانوی اول چنین کرده بود. تنها یک‌قلم برداشت بانوی اول از خزانه ملت یک‌صد و پنجاه میلیون افغانی بود. به‌ راستی بانوی اول، در کجای قانون و سنت سیاسی افغانستان جای دارد؟ اینجا نه انگلستان است که «ملکه» با جایگاه رفیع و صلاحیت‌های تعریف‌شده و دیرین خود، از دل تاریخ و قانون و سنت سیاسی یک ملت برآمده باشد و نه امریکا است که بانوی اول به‌حکم سنت دیرینه سیاسی، در قصر سفید، نقش معینی به عهده بگیرد. اینجا افغانستان است. آیا سزا است که در کشوری مانند افغانستان، یک زن و شوهر، بر فراز قانون و اخلاق و مروت بنشینند و با شعار: «یک کلید خزانه پیش تو! یک کلید خزانه پیش من»؛ با عرض و مال و جان و حق و حیثیت مردم چنین کنند؟ آیا به‌ راستی وجدان در ارگ ریاست جمهوری مرده است؟
شمه‌ای از وضعیت اکنون کشوری تحت مدیریت رییس‌ جمهور می‌تواند چنین باشد. پنجاه هزار نیروی امنیتی -به روایت خودشان- شهید. صدها هزار دیگر مجروح و معلول. پروژه‌های انکشافی تعطیل. اعتراض مدنی حرام. داعش دم دست و آماده برای حمله بر هر اعتراض خیابانی. مساجد و آموزش‌گاه‌ها در تیررس تروریست. فرصت‌های آموزشی و تحصیلی بر جویندگان دانش و دانایی باگذشت هرروز تنگ و تنگ‌تر. ادارات دولتی از وجود مردم مشارکت‌طلب با گذشت هر روز، خالی و خالی‌تر. جنرالان جنگجو و وطن‌پرست در کنج خانه. سربازان وطن به‌جای جنگ با دشمن، مأمور بستن جاده به روی شهروندان. قلم‌های به اجاره گرفته‌شده، آماده جاری کردن خون نفاق بر سینه کاغذ. کارمندان دولت برای شکستن حرمت دیگران در فضای مجازی مأمور؛ و حالا هم ده روز تمام، با شعار عوام‌فریبانه مشوره با مردم، نبض زندگی در قلب وطن خاموش. مکتب خالی. کوچه خالی. جاده خالی. اداره خالی. دانشگاه خالی و دکان خالی. در عوض اما به بهانه مشورت و جرگه، شکم تعدادی از کلاه‌برداران حرفه‌ای مرتبط با ارگ و کمپاینران ریاست جمهوری از ثروت بیت‌المال پُر و در حال کفیدن.
فاسدان بزرگ در ارگ صدرنشین و مدال‌های افتخار آویخته بر سینه. بی‌گناهانی مانند «عبدالرزاق وحیدی»، خفته در سلول‌های نمناک کشنده در پل چرخی.

Shokh Mand, [29.04.19 15:39] مداحان با شکم‌های بزرگ مشغول نمک پاشیدن به زخم‌های دیرین مردم. نقادان با شکم‌های چسپیده به پشت، مورد خشم و عتاب. بست‌های مأمورین خدمات ملکی، برخلاف مصئونیت قانونی به حراج کمپاین. پست‌های عالی دولتی به‌مثابه رشوت سیاسی، در خدمت حلقات معامله‌گر. و سرانجام جارچی‌های چندی مشغول جار زدن هفتادمین سفر کمپاین پیش از وقت رییس‌ جمهور در ولایات. سفرهایی که هرکدام، شهری را و ولایتی را در زیر پای تفنگداران شخصی رییس ‌جمهور برای مردم تبدیل به جهنم و زندگی عادی‌شان را به تعطیل می‌کشاند. سفرهایی که هرکدامشان تقیریباً نیم میلیون دالر هزینه می‌گیرد و با یک حساب سر انگشتی مصرف مجموعی‌شان حداقل سی میلیون دالر می‌شود؛ اما دستاوردشان صفر است.
مردم اما خشمگین‌اند. به‌اندازه‌ای که از شدت خشم لب به سخن نمی‌گشایند. سکوت‌شان نشانه خشم مضاعف‌شان است. بسانِ آرامش قبل از توفان. جاده را از آنان گرفته‌اند؛ اما شکی وجود ندارد که سرانجام فرصتی برای فوران این خشم به میان خواهد آمد. دیری نخواهد پایید که آب‌ها از آسیاب فرو بیفتد و مغزهای تبعیض اندیش مستقر در ارگ، در میان سندان و چکش محکمه افکار عمومی از فکر کردن در مورد دوام قدرت بازبماند.

نویسنده

اسدالله سعادتی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا