آخرین اخباراجتماعافغانستانتحلیلسیاست

‌۲۴سرطان؛ علامه بلخی، روایتی از یک فاجعه

به نظر می‌رسد که بعد از شهید بلخی، نه تنها مبارزات ما در سطح و شاکله ظاهری که در عمق و ژرفای خود نیز دچار عقب‌گرایی و ارتجاع آشکار شده است.



بیست و چهارم سرطان، روایت تلخ از یک فاجعه بزرگ ملی است که مردم ما در آن روز، پیشوای بزرگ عدالت‌خواهی و عزت‌طلبی خود را از دست دادند و از آن پس، واقعاً بی‌کس و بی‌سر و سردار شدند.
علامه شهید بلخی گرچه برای نسل امروز، (آن طور که باید و شاید) شناخته شده نیست؛ اما بدون تردید او پس از سید جمال بزرگترین زعیم اسلامی و ملی ما شمرده می‌شود. مطالبات و مدعیات شهید بلخی و عمق مبارزات او بسیار بالاتر و والاتر از سطح مطالبات نازل مبارزان بعد از اوست. پس از بلخی گرچه زمین و زمانه ما در اثر جبر زمان و تحولات ناگزیر، گام‌هایی به جلو برداشت، اما برعکس اهداف بزرگ، دردهای تاریخی و آرمان‌های بزرگتر، جای خود را به اهداف نازل و احساسی قومی داد و خواست‌های ملی و فراتباری و اندیشه‌های عالی، رفته – رفته با شبه اندیشه‌های نازل تبارسالارانه عوض شد. تا جایی که امروز اوج حضت آن را در قالب گروهک‌های قومی، خاندانی، طایفه‌ای و جریان‌های تُنک‌مایه دیگر شاهدیم.
در عصر شهید بلخی، اما پیشگامان مبارزات سیاسی این قدر کوچک و بی‌مایه نبودند که تنها به قوم، یا جغرافیای ایلی – خاندانی و تباری خود بیندیشند و بر سر این نوع مدعیات، شب و روز چک و چانه بزنند.
برخلاف امروز، روشنفکران آن دوره نیز این قدر کوچک و حقیر نبودند، در زمان بلخی اتحاد نظر و همدردی پیشتازان خیلی بیشتر از زمان ما بود. آن‌ها به رغم خواست‌های نظام خود کامه و استبدادی، عملاً در جهت وحدت ملی گام زده و قاعده همگرایی را در راستای مبارزه ی جمعی و حتمی با نظام رعایت می‌کردند، آن‌ها عملاً از این شمّ سیاسی برخوردار بودند که در صف مبارزان شکافی پدید نیاید.
معارضان آن روز، یک صدا از «عدالت» دم می‌زدند و هم‌زمان از واژگونی نظام استبدادی می‌گفتند، احزاب و جریان‌ها واقعاً ملی و فراقومی بودند و می‌اندیشیدند؛ گرچه اندیشه‌های گوناگون داشتند. آن‌ها هیچ‌گاه تحت تاثیر سیاست‌های استخباراتی و تفرقه‌انداز رژیم نرفته و دچار تفرقه و تشتت نشدند. قوی بودند و قوی ماندند و مبارزه کردند، گرچه شکست خوردند و یا به زندان‌ها و اعدام‌گاه‌ها رفتند.
به نظر می‌رسد که بعد از شهید بلخی، نه تنها مبارزات ما در سطح و شاکله ظاهری که در عمق و ژرفای خود نیز دچار عقب‌گرایی و ارتجاع آشکار شده است.
بعد از پنجاه سال، می‌بینم که مبارزان و روشنفکران ما یک گام هم به جلو نگذاشته‌اند، هنوز مطالبات مردم ما همان مطالبات عصر شهید بلخی است (دموکراسی، عدالت اجتماعی وحدت ملی و آزادی…) این ها مولفه‌های اساسی خواست‌های قرن ماست، با این تفاوت که در زمان شهید بلخی اعتماد ملی وجود داشت و مردم و اقشار روشنفکر و آگاه به رهبران خود اعتماد داشتند و چالش‌های قومی، (علی‌رغم خواست حاکمیت) وجود نداشت و تنها دو صف ظالم (نظام حاکم) و صف مظلوم (مردم) در صحنه بود؛ اما امروز این وضع وجود ندارد.
بر عکس، پس از توافقات (بن) زیر عنوان فریبای «مشارکت اقوام»، زمینه‌ها و بن‌مایه‌های نزاع‌ها و چالش‌های قومی، قانونی و همیشگی شد و دیگر صدای آشنای یک حرکت فراقومی و ملی به گوش نرسیده و ارج گذاشته نشد.
توافقات «بن» در واقع، بیخ و بنیاد ملی ما را از جا برکند و تنش‌ها و چالش‌های قومی را ابدی و برای همیشه مشتعل ساخت. برای همین است که می‌گوییم سطح مطالبات و مبارزات ما امروز، سقوط و افت چشمگیر کرده و ما را به سوی جهنمی همیشگی کشانده است. حقیقتی که امروز شاهد آنیم امروز، دیگر نزاع‌های ما حتا تا درون خانه‌ها کشانده شده است، واقعیت تلخی که شهید بلخی نسبت به آن پنجاه و یک سال پیش هشدار داده بود که «اگر دست از من کی ام و تو کیی؟ و(نزاع‌های قومی…) بر نداریم، دو نفر را نیز یک جا نخواهیم دید، چون شرک، (مشارکت…) نهایت ندارد. اگر از هر طرف بگیری (قوم، مذهب، ایل، خیل، منطقه، طایفه، خانواده و…) باز این قصه پر از غصه به آخر نخواهد رسید. وقتی محور، عماد و اعتماد ملی به وجود خواهد آمد که بنا را بر یک بنیان مرصوص بگذاریم، نه احساسات قومی و کنش‌های تبارسالارانه که خانه عنکبوتی بیش نیست وقتی که بنا بر قوم و قومیت شد، هر روز، قوم بزرگتر قوم کوچک‌تر را، با توجیه قانونی می‌کشد؛ نوامیس شان را به تاراج می‌برد و زمین‌ها و باغ‌ها و خانه‌های شان را ویران یا غصب می‌کند. آن هم با توجیه دمکراسی قومی و قانونی مشارکت و بزرگ‌تباری و کوچک‌تباری.»
این تک بیت‌ها و دیگر شاهکارهای بلخی چراغ راهی می‌تواند برای ما باشد:
«چه ابتلاست که در هربلاد می‌نگرم
نزاع مذهب و جنگ نژاد می‌نگرم
مگر نه جمله ز یک نسل پاک “بابا”ییم.
ترا به محنت خود از چه شاد می‌نگرم
بیا بیا همه اعضای یک بدن گردیم
امور جمله به وفق مراد می‌نگرم
*******
ما و تو را نیست جنگ بر سر مذهب
مفتی و ملا و پیر؛ اگر بگذارند
*******
عزم من در قالب مذهب نگنجد ای رفیق!

مسلک پاک صراط المستقیم آیین من
*******
از در و دیوار مذهب تا برون ناییم ما
هست در این کوچه دایم انقلاب دیگری»
سيد حسين موحد بلخی

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا