آخرین اخباراسلایدشوتحلیل

ﻗﺼﻪ ﺩﻭ ﺣﺼﺎﺭ

آنگاه که در موقعیتی فراتر در تاریخ قرار بگیری و با نگاهی عبرت‌انگیز به کارزار حسینی بنگری، بی‌هیچ تردیدی لرزه به اندامت می‌افتد؛ می‌بینی نوه رسول‌الله چگونه با حرم خود برای پاسداری از دین خدا برخاسته و کمر بر زده است…


ﻣﻮﻟﻮﻱ ﻣﺤﻤﺪ ﻣﺨﺘﺎﺭ ﻣﻔﻠﺢ
به روایت نویسندگان مغرب‌زمین در شبی که فردای آن حصار قسطنطینه( استانبول کنونی) شکسته می‌شد و این شهر به دست محمد فاتح گشوده می‌شد، محفل و داعیه‌ای در کلیسای پر ابهت ایا صوفیا برگزار گردید، قیصر امپراتوری بیزانس که در شجاعت هرگز کوتاهی‌ای نکرده بود در این شب از برابر صف افراد خانواده و اشراف دربار می‌گذشت و با یکایک حاضران وداع می‌گفت، آنانی که در آن لحظه حضور داشتند از روایت رقت‌بار و تاثر انگیز آن شب و این‌که چه اشک‌هایی در آن دم ریخته شد را حکایت کرده‌اند که برای هرکسی می‌تواند در عین عبرت عبراتی( اشک‌هایی) را نیز از دیدگان بباراند… قیصر، فرمان‌روای روم شرقی امروز چنان بیچاره شده که دل گرفتن از خانواده برای او بسیار سنگینی می‌کند !…
اما … آنگاه که در موقعیتی فراتر در تاریخ قرار بگیری و با نگاهی عبرت‌انگیز به کارزار حسینی بنگری، بی‌هیچ تردیدی لرزه به اندامت می‌افتد؛ می‌بینی نوه رسول الله چگونه با حرم خود برای پاسداری از دین خدا برخاسته و کمر بر زده است؟ می‌بینی که این مشک ختام فضیلت که هنوز عطر بوسه رسول الله از جای جای وجود او می‌تراود، چسان در دشتی تهی از مهر و عاطفه تهی‌تر از همه آنچه در این عالم بار ملایمت دارد، با دیو مصاف می‌دهد و نمی‌لرزد!
از جایگاهی فراتر در تاریخ می‌نگری! حسین را می‌بینی که با آل و عیال از چهارسو در حصار کمان‌داران و نیزه‌داران سپاه اموی در آمده است، ولی هنوز از جبین اباعبدالله هرگز عرق ترس و دستپاچگی نمی‌چکد… در کنج و کنار زیر این خیمه‌نشینان هرگز اضطرابی نیست… کودکان حسین که لب همه از شیر عشق و تقوا برق می‌زد، امروز چنان تفتیده و خشن شده است که رگه‌های یاقوتی زیادی بر آن به فوران آمده است… می‌بینی که این حسین است که خریطه‌ای به دست مسیر قافله‌ای را نشانی می‌کند… قافله‌ای که از منبع وحیانی به دست رسول الله به سفر در امتداد ابد فرستاده شده است… این حسین در اینجا برای این آمده است تا در لحظه‌ای پر از ماجرا نقشه‌ای برای مسیری درست برای کاروان کیش محمدی بکشد… نام حسین را از آن لحظه که او در زیر برق شمشیرها و سرنیزه‌ها هنوز با قامتی رسا ایستاده بود حتا پیش از آن تا امروز و حتا تا مدت‌ها دورتر از امروز بشریت تکرار می‌کند، شاید آن لحظه را خدا این‌گونه معین کرده بود که با پیوند با نام او چون زخمه‌ای هرازگاهی بر تارهای رباب زمانه بنوازد و خواب‌های گران بشریت را با آوای آن فروشوید… تکانه‌هایی در اعماق هستی آن به وجود بیاورد… حسین گفت که نه انگارید که پیوندهای حسی و فراحسی او می‌توانند در وجدان‌های مستکبران سدی از رحمت و عاطفه ایجاد کند… او گفت تمثیل‌های بی‌شماری از آیه‌های قرآن که تا آن‌دم حکایتی امتی ابتر پنداشته می‌شد اینک با خون او تفسیر می‌گردد… پرورش ابراهیمی در حریم آزر آسیه‌ای در بالین فرعون عمرو بن هشامی( ابوجهل) در همسایگی محمد… قدرتی در دست جباری چون یزید در سایه حضور اصحاب… همه الگوهای واقعی‌ای اند از معانی قرآنی که در گذشته‌ای نه چندان دور به زبان جد او جاری گردیده بود… و حسین گفت که گذاردن سپر در برابر آنانی که ستمگری را حربه‌ای موثر برای خفه ساختن آزادی می‌دانند، نمی‌تواند زندگی را به ارمغان بیاورد…
زندگی یک قدم بلندتر آز آن بی‌زبانانی که به مشت علفی قانع‌اند، قربانی می‌طلبد، چه به آن شاهینی که هوای عرش‌نشین به سر و آرمان قدس‌گزینی در دل دارد!… حسین همه‌چیز است… همه‌کس است… معلم است که آزاده‌گی و آزاده زیستن را آموخته است… مجاهد است که در برابر دیوهای سرکش نفس که رهبر به سوی زیستن در لجن‌زار هاست را حکیمانه زیر گرفته است… قرآن شناس است که با آیه آیه قرآن شب کرده و روز را به سرآورده و در برابر تکه‌های این پیام الهی دست پیش بر به ادب استاده است… انقلابگر است، او در ضمیرهای مرده که در اثر طغیان هانی آتش زیر خاکستر جاهلیت که دود آن خمود شان کرده بود، آتشفشانی را فعال کرده است… حسین در واقع نیاز زمانه است؛ چنان نیازی که همه باید با آن خود را محک زنند… بوته آزمونی است که می‌باید آن‌ که داعیه مسئولیتی را عنوان نموده‌اند و می‌نمایند خود را با آن باید بیازمایند… حسین آمد و باور آورد و باران پر برکتی بارید که از زمین‌های دل و دماغ بی‌شماری شقایق ایمان رست و این آغازی خونین فرجامی سبز پیش پای امت گذاشت… فرجام سبز بقا در مسیر ابدیت زمان و فراخی مکان… این کار حسینی دلیرانه‌گی را آموخت نه اشکی در وداع به روی چند دلشکسته‌ای که امروز نام شان سرخط شکست‌ها و تاریک‌ها است… نه آن کاری که قیصر در شب وداع انجام داد…

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا